بخش دوم
پژمان تهوری
مرکز عدالت برای کودکان: حق تحصیل کودکان باید تضمین شود. این بدیهی است که هر کودکی باید از نظام آموزشی کشوری که در آن زندگی میکند، برخوردار باشد و از حق تحصیل باز نماند.
نکته دیگری که به نظر من جا داره بیشتر در مورد آن صحبت کنیم، بحث اطلاعات نادرست و فکتهای غلطی است که این روزها طرفداران کمپین اخراج مهاجران افغانستانی مطرح میکنند. خوشبختانه در رسانههای معمول و معتبر کمتر این کمپینها صدایی دارند ولی در شبکههای اجتماعی به دلیل حذف دروازهبانی خبر، بیشتر حضور دارند و اجازه پیدا میکنند به سادگی نفرتپراکنی کنند. مثلاً همین هفته گذشته، روزنامه جمهوری اسلامی یه مطلب بلندبالا منتشر کرد و به دولت هشدار داد و خواستار اخراج افغانستانیهایی شد که به صورت غیرقانونی وارد ایران شدهاند. ولی در نگارش مطلب سعی کردند کلمات بار نفرتپراکنی نداشته باشد. ولی وقتی به فحوای کلام فعالان کمپین اخراج افغانستانیها نگاه میکنید آنها مدعی هستند که ضد افغان نیستند، بلکه به دلیل حفاظت منافع ملی ایران خواهان اخراج افغانستانیها هستند و مطالب شان عموما مصداق نفرتپراکنی است.
بخش دوم این میزگرد را با این پرسش کلیدی که «آیا به اسم منافع ملی می توان حقوق مهاجران افغانستانی را تضییع کرد؟» پی می گیریم با کامران اشتری، کنشگر مدنی و مدیرعامل عرصه سوم، حسین رئیسی استاد حقوق بشر و متخصص حقوق کودکان و آیدا قجر روزنامهنگار و عضو تحریریه «ایران وایر».
من مایلم این پرسش را از آقای اشتری بپرسم که آیا منافع ملی مجوزی برای روزنامهنگاران جهت نقض اصل بیطرفی و پرهیز از جانبداری میشود؟
کامران اشتری: دو بحث اساسی اینجا وجود دارد. اگر فرصتی باشد، سعی میکنم این مسائل رو به مسئله ایران ربط دهم. مسئله مهاجرت و نفرتپراکنی در رابطه با مهاجران یا مقصر جلوهدادن آنها برای مشکلاتی که یک کشور یا جامعه دارد، موضوع جدیدی نیست، نه در ایران و نه در خارج از کشور. این مسئله به ویژه در هفت-هشت سال گذشته تبدیل به یک مسئله بینالمللی شده است.
دوستان در صحبتهایشان به مسائل خیلی اساسی اشاره کردند. از جمله اینکه معمولاً در این شرایط، سعی میشود افرادی که نمیتوانند از خودشان دفاع کنند، منابع یا امکاناتی ندارند که بتوانند درباره واقعیتهایی که در جامعه برایشان اتفاق میافتد صحبت کنند، به حاشیه رانده شوند. به این افراد، به خصوص کسانی که ضعیفترین قشر جامعه هستند – نه از نظر فکری یا توانایی، بلکه از نظر وضعیتی که دارند و در آن قرار گرفتهاند– توجهی نمیشود.
این مسئله مقصر دانستن دیگران برای مشکلاتی که در یک جامعه وجود دارد نمونههای خیلی روشنی دارد یکی از این نمونهها، را میتوان از دوران قبل از جنگ جهانی دوم مثال زد. یهودیان و گروههای دیگری در اروپا به خاطر شرایط اجتماعی که بعد از جنگ جهانی اول به وجود آمده بود، مسئول مشکلات اقتصادی و فرهنگی آن زمان شناخته شدند. و نتیجه چه شد؟ نتیجه کشته شدن بیش از هفت میلیون یهودی و جیبسی (کولی) در جریان جنگ جهانی دوم بود.
به نظر میرسد که اگر ما این الگوها را دنبال کنیم، متوجه میشویم که همه اینها از یک منبع مشترک نشأت میگیرد. یک گروه یا تفکرهایی که به دلیل ناتوانی در حل مشکلات جامعه، معمولاً کسانی که قدرت تغییر ندارند را مسئول مشکلات میکنند. در اروپا، ما این مسئله را روزانه میبینیم، بهویژه در رابطه با پناهندگانی که از آفریقا، ایران و دیگر کشورها مهاجرت میکنند.
این مسئله فقط تأثیرات کوتاهمدت ندارد. یکی از تأثیرات درازمدت آن میتواند ایجاد بیاعتمادی در جامعه باشد.
از این که بگذریم، در رابطه با کودکان افغانستانی داخل ایران، جمهوری اسلامی حتی در مورد آمار و ارقام دروغ میگوید. از یک طرف سعی میکند نشان دهد که دارند برای کودکان افغان شرایط تحصیلی فراهم میکنند، اما اگر به همین آمار و ارقامی که خودشان اعلام میکنند نگاه کنید، حداقل ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر از این کودکان – حتی اگر جمعیت افغانستانیها را ۶ میلیون حساب کنیم – هیچ دسترسی به تحصیل ندارند. هیچ امکانی که این کودکان بتوانند از نظر آموزشی، مسکن، مسائل اقتصادی و اجتماعی برخوردار شوند وجود ندارد.
شما خودتون مثال خیلی خوبی زدید. تا حالا هیچوقت کسی از شما برای ثبتنام کودکانتان در آمریکا یا حتی در اروپا نپرسیده که آیا مدرک اقامت قانونی دارید یا ندارید. یکی از دلایل خیلی اساسی که من شخصاً به جامعه هلند بهصورت احساسی وصل هستم، به خاطر همین امکان تحصیلی بود که به من دادند. این فرصت یک دروازه خیلی بزرگ برای من، خانوادهام و جامعهام باز کرد.
مسئله دردناک اینجاست که این موضوع فقط به کودکان ایرانی یا افغانستانی محدود نمیشود. این بچهها از کشورهای مجاور ما میان، کشورهایی که هزاران سال با هم تاریخ و فرهنگ مشترک داشتیم. جمهوری اسلامی از هر ابزاری استفاده میکند، حتی دروغ، تا واقعیتهای موجود در جامعه رو تحریف کند. دروغهایی که درباره جامعه ایران و افغانستانیها در ایران گفته میشود، فقط مربوط به سالهای اخیر نیست. از روز اول جمهوری اسلامی این وضعیت وجود داشته است.
آقای رئیسی به درستی توضیح دادند که اینها قوانین بینالمللی هستند که همه کشورها موظفند آنها را رعایت کنند. بسیاری از کشورها هزینههای زیادی صرف کردند تا این قوانین را رعایت کنند. از جمله اینکه بین پنج تا هفت میلیون ایرانی خارج از کشور، که بخش عمدهای از آنها به عنوان پناهنده آمدند، از تحصیل محروم بودند. این افراد توانستند از قوانین بینالمللی و قوانین کشوری استفاده کنند تا شرایط بهتری برای زندگی خود به وجود بیاورند. این حق ما در کشورهای اروپایی و آمریکایی است.
به همین خاطر، این حق باید در اختیار هر کسی که به خاطر شرایط سیاسی و امنیتی به یک کشور دیگر مهاجرت میکند، قرار گیرد. اینکه جمهوری اسلامی این کار را نمیکند، به این دلیل است که جمهوری اسلامی در همه زمینهها، از جمله آموزشی، اقتصادی و فرهنگی، هیچوقت نتوانسته مشکلات واقعی را به طور اساسی حل کند. دلیلش هم این است که اساساً نمیخواهد این مشکلات را حل کند.
پژمان تهوری: اما سوالی که دارم و دوست دارم خانم قجر درباره آن صحبت کند، این است که آیا واقعاً آنچه که راجع به افغانستانیها در رسانهها منتشر میشود، ناشی از نداشتن اطلاعات و اخبار درسته، یا این که این اخبار به صورت عامدانه و با هدف گمراه کردن مخاطب منتشر میشود؟ مثل همین آماری از که از تعداد مهاجران افغان هر روز تبلیغ می شود، در حالی رسانه ها جمعیت افغانستانی های ساکن ایران را تا ۱۰ میلیون یا حتی بیشتر تبلیغ می کنند که آمار رسمی مرکز آمار ایران می گوید تعداد کل مهاجران افغانستانی حاضر در ایران ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر است. قاعدتا مرکز آمار، تعداد را کمتر از آنچه هست اعلام نمیکند چون دولت ایران مستند به همین آمار از سازمانهای بینالمللی کمک مالی مطالبه میکند.
همین دیروز خبری منتشر شد که سه جوان افغانستانی به دو دختر سیزده ساله حمله کرده و قصد ربودن آنها را داشتهاند. این خبر در همه رسانهها منتشر شد و حتی عکسی از یک نوجوان افغانستانی که از مردم کتک میخورد را به عنوان سند منتشر کردند. اما بلافاصله نیروهای انتظامی اطلاعیه داد و آن را از اساس تکذیب کرد. چقدر این اخبار را می شود در چارچوب یک کمپین «دیساینفورمیشن» تجزیه و تحلیل کرد؟
آیدا قجر: کاملاً موافقم که این یک تلاش جهت داره. یعنی وقتی که همینطور به صورت بیمنطق و به عنوان روزنامهنگار دارند تولید محتوای جهت دار می کنند یعنی یک هدفی داره دنبال میشود. اگر بروید و نگاه کنید مثلاً به توییتر و شبکههای خبری داخل ایران، کانالهای تلگرامی که به سپاه مربوطه، یا خبرگزاری فارس که متعلق به سپاه است، یا خبرگزاریهای دولتی و خبرگزاریهایی که نزدیک به گروههایی مثل بسیجیها و اینها هستند، با بررسی تاریخ این پستها متوجه میشوید که چطور یک فضای عمومی نفرتپراکن ایجاد میکنند.
دقیقاً همین روندی که علیه افغانستانیها در رسانهها داره دنبال میشود را اگر درست رصد کنیم متوجه میشویم که سرچشمه این اخبار جعلی کدام روزنامهنگاران و کدام رسانهها قرار دارند و چگونه بر جامعه تاثیر گذاشتهاند. به نظرم باید ماهیت این کمپینها برای جامعه مشخص بشه تا افکار عمومی فکر نکند این اخبار به صورت اتفاقی در رسانهها منتشر میشود.
ما نمونه این نفرتپراکنیها را در دورههای مختلف و نهفقط در مورد مهاجران و پناهندگان، بلکه در هر موضوعی که حکومت خواسته اعتماد عمومی را از بین ببره، میتوانیم ببینیم. یکی از نمونههای خیلی مهم همین تلاش برای بیاعتبار کردن رسانهها و روزنامهنگاران توسط حکومت است.
به این نکته توجه کنید افرادی که وطن، میهن، زندگی گذشته و ریشه خودشان را ترک کردند. ما آسیبهای ناشی از جنگ را داریم؛ آسیب زندان داریم؛ آسیب اعدام داریم؛ آسیب محیط زیستی داریم. الان تعداد زیادی آدم به خاطر شرایط محیطزیستی جا به جا میشوند. من دقیقاً آمار را ندارم ولی میتوانید نگاه کنید که این افراد بهعنوان پناهنده شناخته میشوند یا نه.
آیا ما قبول داریم که اقتصاد هم دلیل زندگی یا مرگ آدمهاست؟ بچهای که نمیتواند لپتاپ بخرد و خودکشی میکند، آیا این مسئله رو میشود صرفاً به عنوان مشکل اقتصادی دید و نه یک مسئله انسانی؟ آیا این افراد پناهنده به حساب میآیند یا نه؟ آیا ما حق داریم به سادگی از مسئولیتهای انسانی و شهروندی، در قبال این افراد شانه خالی کنیم؟
یکی از پرسشها اینه که وقتی داریم درباره آمار صحبت میکنیم و میگوییم چند میلیون مهاجر داریم یا چند هزار نفر روزانه رد مرز میشوند، آیا آمار دقیقی داریم؟ آیا روزنامهنگاران اجازه دارند به آن مناطق نزدیک شوند؟ من یادم هست سه یا چهار سال پیش چند نفر از روزنامهنگارهای داخل ایران میخواستند بروند سمت مرز هرات، چون رد مرزها بیشتر از آنجا انجام میشود، توی مشهد هم محلههایی مخصوص مهاجران ساختهاند، یهجور مثل گتو. مینیبوسها مردم رو سوار میکنند و میبرند رد مرز میکنند. حتی بین آنها روزنامهنگار افغانستانی بود که بعد از طالبان آمده بودند، ویزا داشتند، اما بدون اینکه ویزای آنها رو چک کنند، آنها را سوار مینیبوس و رد مرز کردند. چندین روزنامهنگار هم میخواستند در این باره گزارش تهیه کنند اما اجازه ندادند.
من همیشه وقتی که درباره پناهندگان و مهاجران، پژوهش انجام میدادم، از کمپها، اسکواتها، جنگلها، خانههای قاچاقچیان و مسافرخانهها در سراسر اروپا تا مرز ایران و ترکیه رفتم، توی کشورهای بالکان هم رفتم، همیشه میگویم تنها جایی که برابری وجود دارد، در فلاکت و بدبختی پناهندگان و مهاجران است. کسانی که بهصورت غیرقانونی و ناچاراً به این وضعیت تن میدهند، چون پول ندارند که مهاجرت تحصیلی یا اقتصادی انجام دهند یا پول هنگفتی به جعل کنندگان ویزا می دهند تا برای آنها پرونده جعلی بسازند، این افراد در فلاکت، نداشتن و هیچانگاشته شدن همگی برابر هستند. حتی ایرانیها توی همین فضا وقتی به این موقعیت میرسند، تازه متوجه میشوند که میتوانند با افغانستانیها حرف بزنند، با آنها گفتگو کنند. چون خودشان در این موقعیت قرار گرفتهاند.
من خیلی از دوستان روزنامهنگار یا افرادی را میشناسم که تاکنون این موقعیت را درک نکردهاند. یکبار که از یک توییت خیلی غمگین بودم به آن فرد گفتم، تو هنوز این را نفهمیدهای که وقتی مرز وطن ات را پشت سر میگذاری، مهاجر، تبعیدی یا پناهندهای، دیگر هیچ فرقی با مهاجر افغانستانی نداری حتی در کمپها.
زندگی در محیط هیچ انگاشته شدن، زندگی فلاکتباری است. فرقی ندارد ایرانی باشی، افغانستانی، پاکستانی، هندی، یا اهل اریتره. همه در این فلاکت و ناامیدی برابر هستند، همه در تلاش برای رهایی و رسیدن به جایی هستند که کرامت انسانی آنها رعایت شود.
این شرایطی که مهاجران دارند، فقط مختص افغانستانیها نیست. ایرانیها هم که میآیند، در همین موقعیت قرار میگیرند. روزنامهنگار وظیفه دارد بر اساس حقیقتی که وجود دارد، شرایط را برای مخاطب روشن کند. همونطور که آقای رئیسی گفتند، حق و حقیقت خیلی مهمه است.
وقتی درباره حق تحصیل صحبت میکنیم، باید به پرسشهایی پاسخ بدهیم. چرا ما نتوانستیم درباره بازماندگان از تحصیل بچههای ترک، لُر، بلوچ، عربهای ایرانی در جنوب غرب ایران صحبت کنیم؟ چرا نتوانستیم بگوییم که این بچهها از تحصیل بازمیمانند، نه بهخاطر اینکه بچههای افغانستانی جای آنها را اشغال کردهاند، بلکه بهخاطر فقر، به رسمیت شناخته نشدن زبان مادری آنها و محرومیتهایی که به آنها تحمیل شده است.
ما هر ساله آمارهای زیادی از خودکشی دانشآموزان داریم، اما آسانترین راه را انتخاب میکنیم و انگشت اتهام را به سمت مهاجران میگیریم. برای همین، به نظرم خیلی کار عمیقی لازمه تا جامعه مدنی و نهادها بتوانند فرهنگسازی کنند.
پژمان تهوری: سپاس خانم قجر بابت بحث خیلی خوبی که مطرح کردید من دیروز با یکی از دوستان روزنامهنگار در مورد این نشست صحبت میکردم، میگفت وقتی خانه ما در خوزستان، در دوره جنگ، بمباران و خراب شد و مجبور شدیم خوزستان را ترک کنیم، دقیقاً همان حسی را داشتم که امروز افغانستانیها در ایران دارند. جامعه ایران آن روز به ما، بهعنوان یه بیگانه جنگزده نگاه میکرد. متأسفانه این یک بخشی از فرهنگ ماست. نمیگویم که اصلاً تغییر نکرده، ولی فرهنگ عمومی به آهستگی به سمت بهبود میرود و متاسفانه این وضعیت هنوز در لایههایی از جامعه وجود دارد. من مایلم اینجا سوال قبلی را از منظر حقوقی هم از آقای رئیسی بپرسم. آیا «منافع ملی» اجازه نقض حقوق انسانی مهاجران را به ما میدهد؟
حسین رئیسی: اینجا ما نمیخواهیم بگوییم که همه چیز تقصیر حاکمیت هست، ولی باید توجه کنیم که روزنامهنگار وظیفه دارد کار خودش را به درستی و براساس حقیقت انجام دهد تا تشخیص حقیقت برای شهروندان راحت شود. هدف ما در اینجا حمایت از شهروند ایرانی هم هست. درسته که ما میخواهیم از حق مهاجرت حمایت کنیم، ولی شهروند ایرانی هم حق دارد که اطلاعات دقیق داشته باشد و از احساساتش سوءاستفاده نشود. چیزهایی مثل منافع ملی، ملیگرایی و ایرانگرایی نباید به ابزاری تبدیل شود که به قول خانم قجر، برای دیگریسازی از مهاجرین افغانستانی استفاده شود.
روزنامهنگار باید شهروند را با اطلاعات دقیق و تحقیقاتی که انجام میدهد، آگاه کند. منافع ملی یا هر عنوان دیگری نمیتواند مستمسکی باشد برای اینکه حقوق انسانی زیر پا گذاشته شود.
ما باید حقوق انسانی را به رسمیت بشناسیم، صرفنظر از ملیت، زبان، جغرافیا، رنگ پوست یا جنسیت. انسانیت مرز و محدوده نمیشناسد و ما باید به این منزلت انسانی احترام بگذاریم.
شهروند ایرانی باید یاد بگیرد که منافع ملی واقعی او در این است که حق را به رسمیت بشناسد و با حقیقت به درستی مواجه شود. نباید فریب رسانهها و اطلاعات نادرست را بخورد. همچنین، باید در مقابل حاکمیت در جایگاه درست قرار گیرد.
گاهی حاکمیت از شهروندان بهرهبرداری میکند و آنها را به جایگاه نادرست میکشاند. بنابراین، ما باید آگاه باشیم و نگذاریم که این سوءاستفادهها ادامه پیدا کند. این وحشتناک است که در پی یک اقدام اعتراضی خانه یک افغانستانی آتش بگیرد. در واقع، ما با یک جنایت بزرگ مواجه هستیم، جایی که حقیقت قربانی میشود و منافع ملی بهعنوان پوششی برای نفرتپراکنی استفاده میشود. کارزارهایی که به اسم ایرانگرایی و منافع ملی به وجود میآیند، ادعا میکنند که منافع ملی جامعه ایران در خطر است، ولی واقعیت این است که این موضوعات بهشکلی نادرست به جامعه منتقل میشوند.
اول از همه، جامعه ایران در خود مشکلات جدی در زمینه آموزش دارد. زمانی جمهوری اسلامی ظرفیت بیش از ۱۸ میلیون دانشآموز را داشت و میتوانست در روز نخست مهرماه همه آنها را به مدرسه بفرستد. ولی حالا آمار ورودی مدارس به شدت کاهش پیدا کرده، چون جمعیت جوان ایران کاهش یافته است.
در حال حاضر، ما با بیش از یک میلیون بازمانده از تحصیل در جامعه ایرانی روبهرو هستیم، و هیچ کودک یا نوجوان افغانستانی جای این کودکان را تنگ نکرده است. این مشکلات، ناشی از ضعفهای ساختاری در کشور هستند و این مسئولیت شهروند است که اطلاعات درست داشته باشد.
برای اینکه جامعه در جایگاه عدالت و حقیقت قرار بگیرد، کنشگری لازم است، هم از طرف شهروندان و هم از طرف فعالان مدنی و روزنامهنگاران. این کنشگری باید مثبت باشد و بهدرستی از مفاهیمی مثل منافع ملی استفاده شود.
اگرچه همه انسانها به سرزمین خود علاقه دارند و بیجا شدن برای خود افغانستانیها دردناک است، ولی نباید این موضوعات به ابزاری برای نادیده گرفتن حقوق دیگران و دو قطبیسازی در جامعه تبدیل شوند.
دعوای درونی در جامعه نباید به شکل نادرستی شکل بگیرد. بهویژه در مشهد، محلههایی که به «گتو» تبدیل شدهاند و آسیبهای اجتماعی زیادی دارند، خود به خود مهاجران افغانستانی بیشتری به آنجا جذب میشوند، چون ارزانتر است.
افغانستانیها به دلیل نداشتن برگه شناسایی یا به رسمیت شناخته نشدن، در این محلهها گمنام زندگی میکنند و این نتیجه طبیعی شرایط است. در بسیاری از کشورها هم وقتی مهاجران به رسمیت شناخته نمیشوند، به این مناطق جذب میشوند. کسی که در این مناطق خانهای دارد و آن را اجاره میدهد، از این شرایط سود میبرد و این طبیعی است که افراد آسیبدیده در مناطقی که دیگران نمیخواهند در آن زندگی کنند، مستقر شوند.
طبیعی است که افراد فقیر و افغانستانیهایی که جا و امکانات کافی ندارند، به مناطق آسیبزا جذب شوند. اگر ما به این مسئله بهطور روشن نگاه کنیم، منافعی در این است که شرایط مناسبی فراهم کنیم تا افرادی که وارد جامعه میشوند، شناسایی شوند. اگر احیاناً درگیر مسائل جرم و مواد مخدر باشند، باید بهدرستی شناخته و کنترل شوند تا امکان پیشگیری از بسیاری از جرائم فراهم شود.
طبیعی است که وقتی مهاجران به محیطهای آسیبزا وارد شوند، ممکن است درگیر برخی آسیبها شوند. با این حال، معمولاً جامعه مهاجر به دلیل ترس از ترد شدن و برخورد، کمتر به جرم روی میآورد. این که در جامعه دامن زده میشود که افغانستانیها بیشتر به جرم روی میآورند، یک روش نادرست و اشتباه است که با منافع ملی ایران همخوانی ندارد.
منافع ملی جامعه ایجاب میکند که ما ریشههای جرائم و بسترهای آن را بشناسیم و پیشگیری کنیم، نه این که تنها به مجازات و زندان متوسل شویم. متأسفانه جمهوری اسلامی بهجای رویکرد پیشگیری، به برخوردهای پلیسی و مجازات روی آورده، و این یکی از ضعفهای بزرگ است.
حدود ۳۰ سال پیش، من مقالهای نوشتم و هشدار دادم که اگر به آموزش افغانستانیها توجه نشود، این افراد در آینده به شهروندان بیسواد و درگیر محیط جرم تبدیل میشوند. متأسفانه این پیشبینی امروز هم در حال تحقق است، چرا که هنوز به این مسئله جدی توجه نمیشود.
روزنامهنگاران میتوانند در این زمینه نقش مهمی ایفا کنند. آنها میتوانند با شناسایی مشکلات، پیشگیری از آسیبها را به جامعه آموزش دهند و اطلاعات دقیقتری در اختیار عموم قرار دهند. برخوردهای پلیسی و سرکوبگرانه جایگزین مناسبی برای برنامهریزی دقیق و انسانی نیست. جامعه مدنی ایران، یک جامعه مدنی قوی در این زمینه است و میتواند نقش مهمی در ارائه خدمات مددکاری و حمایت از افراد مهاجر داشته باشد.
کارزار اخراج مهاجران و تکیه بر مفاهیمی مانند منافع ملی بهعنوان تهدیدی برای زبان و فرهنگ ایرانی، تنها میتواند آسیبهای بیشتری به جامعه بزند. این نوع نگاه، مرزهای انسانی را نادیده میگیرد و به دو قطبیسازی خطرناکی منجر میشود.
در نهایت، خلاصه میکنم که ما ناچاریم به این مسئله بهعنوان یک موضوع اساسی و دقیق نگاه کنیم. جامعه ایرانی با دریافت اطلاعات درست از روزنامهنگاران متعهد به حقیقت، میتواند فریب کمتری بخورد و در نهایت، منافع ملی واقعی خود را حفظ کند.
جمعبندی حاضران در این گفتگو
کامران اشتری: با تأیید بسیاری از صحبتها، در رابطه با نقش جمهوری اسلامی و اینکه آیا همه چیز باید به حساب جمهوری اسلامی گذاشته شود یا نه، با وجود آگاهی نسبت به ابعاد مختلف مساله، باید بگویم تمام این مشکلات ناشی از سیاستهای جمهوری اسلامی است. اگر از ایران هم بگذریم و در سطح جهانی نگاه کنیم، میبینیم که مشکلاتی که درباره شهروندان افغانستانی داخل ایران مطرح میشود، به خصوص کسانی که پناهنده هستند و حتی پناهنده سیاسی به دلیل شرایط داخلی افغانستان در چند سال گذشته، مسئولیت جمهوری اسلامی ایران است که حقوق این افراد را رعایت کند. ایران بابت این وظیفه، میلیونها دلار از سازمان ملل، یونسف و سازمانهای دیگر از اروپا و منابع مختلف دریافت میکند.
منافع ملی ایران به هیچ وجه نمیتواند با حقوق بشر، چه ایرانیها و چه غیر ایرانیهایی که در ایران زندگی میکنند، تضاد پیدا کند. هیچ تناقضی هم وجود ندارد. ولی وقتی حکومت از هر ابزاری برای حفظ حکومت به روش خشونتزا استفاده میکند، افتادن در این دام که مسئولیت این مشکلات با جامعه است یا گروههای مختلف است، به نظر من درست نیست. مسئولیت اساسی حفظ حقوق این افراد بر عهده دولت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی بسیار دقیق از این مسئله استفاده میکند تا سرپوشی بر کمبودهای اجرایی و ضعف خود بگذارد و ما نباید در این دام بیفتیم.
در مورد خبرنگارانی که در این چاله میافتند و ابزار جمهوری اسلامی میشوند، من کاملاً موافقم که باید کمپینی در مقابل این رویه راهاندازی کنیم. خوشبختانه ما جامعه مدنی بسیار قوی داریم و اگر این جامعه مدنی نبود، مشکلات افغانستانیها در ایران بسیار بیشتر میشد. بنابراین، نقش جامعه مدنی بسیار مهم است و باید بیشتر در برابر خبرنگاران و گروههایی که از حیطه خود عبور میکنند و نفرت ایجاد میکنند، فعالتر باشد. از نظر قانونی، انجمن خبرنگاران ایران ابزارهایی دارد که میتواند از خبرنگارانی که نفرتپراکنی میکنند، جلوگیری کند. همچنین، ما در خارج از کشور نیز میتوانیم به سازمانهای بینالمللی درباره این مسائل شکایت کنیم.
زخمی که به وجود میآید، زخمی دیرینه خواهد بود و تبدیل به ناهنجاریهای مختلفی میشود که جامعه ایران توان تحمل آنها را ندارد. به همین دلیل، من تأکید اصلیام را بر جمهوری اسلامی میگذارم. جمهوری اسلامی وظایف بینالمللیای دارد که باید به آنها پایبند باشد، اما اگر این وظایف را انجام نمیدهد، به این دلیل است که در ذات و ماهیتش نیست که به مردم ایران یا حتی به غیر ایرانیها منفعت برساند. با این حال، این واقعیت که نمیتواند منافع مردم ایران را تأمین کند، به ما این حق را نمیدهد که بگوییم نباید حقوق افغانها را نیز رعایت کند.
اینها مسائلی هستند که فقط به یک گروه خاصی در ایران برنمیگردد و من فکر میکنم وظیفه ما کنشگران مدنی و خبرنگاران این است که با همدیگر پیگیر این مسائل باشیم. حداقل میتوانیم به خبرنگاران اطلاع دهیم که در چه چالهای افتادهاند و آنها را آگاه کنیم. بسیاری از افراد در این چاله افتادهاند و در نهایت ننگی شخصی و ملی برای خود به بار آوردهاند.
آیدا قجر: فکر میکنم بحثی که کامران عزیز پیش بردند، کاملاً درست است. نقطه اصلی بحث، حکومت است؛ حکومتی که قدرت و امکانات دارد و میتواند نقش مؤثری در فرهنگسازی ایفا کند. حجم ممنوعیتهایی که در ایران برای مهاجران ایجاد کرده اند غیرقابل پذیرش است. مثلاً فرض کنید، اگر کسی به پیوند عضو نیاز داشته باشد و بخواهد جانش را نجات دهد، ممکن است به او بگویند که اعضای بدن یک بیگانه به او تعلق نمیگیرد. یا حق شهروندی، یا اجازه ورود به استخر و استفاده از برخی امکانات، از برخی افراد سلب شده است. این مسائل به حقوق ابتدایی انسانها بازمیگردد و خیلی بیشتر از اینهاست، حتی در بخشهایی از جهان که وحشیانهتر هم هست. اینجا حداقل شما میتوانید یک سیم کارت بخرید یا به استخر بروید، بدون اینکه به شما بگویند چون خارجی هستید، حق ورود ندارید.
من کاملاً با حرفهای کامران موافقم. تنها نکتهای که متأسفانه وجود دارد، تفکری است که برخی از اکتیویستها و روزنامهنگاران به آن معتقدند و میگویند: «تا جمهوری اسلامی نرود، هیچ چیز درست نمیشود.» من با این «هیچ چیز» مخالفم. بله، جمهوری اسلامی یک حکومت خونریز و شیعهمحور است، اما به هر حال، جامعه مدنی که دوستان بهدرستی به آن اشاره کردند، روزنامهنگاران و افراد فعال میتوانند نقشی متفاوت ایفا کنند.
موضوع امروز ما این است که حتی اگر جمهوری اسلامی هنوز سر کار باشد و ما به آزادی و دموکراسی کامل نرسیده باشیم، میتوان در حیطه مسئولیت فردی و حرفهای خودمان، کرامت انسانی مهاجران را حفظ کنیم. در صحبتهای آقای رئیسی درباره منافع ملی، من منتظر بودم که به این موضوع بپردازند. این سوال پیش میآید: واقعاً منافع ملی چیست؟ آیا آنچه جمهوری اسلامی به عنوان «منافع ملی» مطرح میکند، همان منافع ملت ایران است یا فقط منافع خود جمهوری اسلامی؟
به نظرم ما همه موافقیم که منافع ملی که جمهوری اسلامی بر آن تأکید دارد، بیشتر به منافع خود رژیم مربوط است، نه به منافع ملی واقعی. یاد مقالهای از شاهرخ مسکوب با عنوان «هویت ایرانی و زبان فارسی» که نکته بسیار جالبی در آن مقاله مطرح شده بود. او میگوید: «وقتی حکومتهای تمامیتخواه و مستبد احساس کنند که کنترل جامعه از دستشان در حال خارج شدن است، ناسیونالیسم افراطی را گسترش میدهند و از آن سوءاستفاده میکنند.» این بحثی است که ما باید دربارهاش فکر کنیم؛ درباره خودمان و جریانهایی که در جامعه در حال پیشرفت هستند.
حسین رئیسی: خانم قجر تفکیکی کردند بین منافع ملی و منافع حکومت که بر آن تاکید دارم و آن را درست می دانم. آقای اشتری هم تاکید داشتند بر مسئولیت حکومت که آن هم نکته دقیقی است چون در موضوع مهاجران بیشترین مسئولیت بر حکومت است که حقوق افراد را تضمین کند. اما آنچه دردناک است اینکه، روزنامه نگاران و وکلا بیایند کارزاری علیه مهاجران راهاندازی کنند و بخواهند که حکومت حق اینها را تضییع کند و مردم را علیه مهاجران بشورانند. این پذیرفته نیست. این آدرس غلط دادن است که بروید حقوق بنیادین بشر در حوزه مهاجران را نابود کنید. وظیفه روزنامه نگاران و وکلا این است که فرهنگ جامعه را ارتقاء دهند و جامعه را به رعایت حقوق همه انسانها تشویق کنند. خصوصا اینکه ایران و افغانستان دو کشور هم زبان، با ریشههای مشترک و حتی تاریخ و سرزمین مشترک است.
سپاس از مهمانان برنامه و مخاطبانی که این گفتگو را مطالعه کردند.