مدیریت تروما و حمایت از نوجوانان معارض قانون؛ همه آنچه وکلا، مددکاران ، و قضات باید بدانند

مرکز عدالت برای کودکان: «مدیریت تروما و حمایت از جوانان و نوجوانان معارض با قانون» عنوان درسگفتاری است از دکتر جودی فینلی استاد مراقبت از کودکان و نوجوانان، دانشگاه متروپولیتن تورنتو، مدافع حقوق کودکان در انتاریو و متخصص در عدالت نوجوانان و تروما. او در دانشگاه متروپولیتن تورنتو مراقبت از کودکان و نوجوانان را تدریس می کند و مدیر برنامه تحصیلات تکمیلی این دانشگاه است. او در مورد نقش خود به عنوان یک مدافع حقوق کودکان در کانادا می گوید: «وظیفه من این بود که اطمینان حاصل کنم، کودکان، به خصوص کودکان آسیب‌پذیر، امن و حفاظت شده هستند و منابع لازم را دریافت می‌کنند. بنابراین این شامل کودکانی می‌شد که در سیستم رفاه کودکان یا پناهگاه‌ها بودند، کودکانی که در مؤسسات بهداشت روانی یا با مشکلات بهداشت روانی مواجه بودند، کودکانی که نیازهای ویژه یا ناتوانی‌های رشدی داشتند، اما مهم‌ترین کودکان، کودکانی بودند که در سیستم بزهکاری جوانان بودند.» او بیش از ۳۰ سال با نوجوانان و جوانان در سیستم عدالت ترمیمی و کیفری کانادا کار کرده است. 

متن کامل درسگفتار دکتر جودی فینلی که در «مرکز عدالت برای کودکان»، ارائه کرد به این شرح است:

من اینجا هستم تا درباره‌ی تروما و ضربه‌های روحی که جوانان تجربه کرده‌اند از دیدگاه خودم صحبت کنم. به هر حال، وقتی به جوانان فکر می‌کنید، انواع مختلفی از تروما وجود دارد که می‌توانید به آن‌ها فکر کنید. اما مهم‌ترین آن‌ها، و می‌توانم بگویم که ۸۰ درصد از تمام جوانانی که خود را در زندان یا در سیستم عدالت می‌یابند، از محیط خانوادگی که در آن خشونت وجود داشته می‌آیند و یا جوانان شاهد خشونت بوده‌اند یا خودشان خشونت را تجربه کرده‌اند. تجربه آنها می‌تواند سوءاستفاده‌ی فیزیکی باشد، سوءاستفاده‌ی عاطفی، یا سوءاستفاده‌ی جنسی از کودکان باشد. در واقع، هر نوع و شکل خشونتی که کودکان در حین بزرگ شدن تحمل خواهند کرد می‌تواند موضوع این بحث باشد.

نوع دیگری از خشونت که اکنون بسیار رایج است، قلدری است. قلدری نوعی از تجاوز به نوجوانان توسط دیگر نوجوانان است. ما آن را خشونت هم‌سالان می‌نامیم. خشونت زیادی بین نوجوانان هم‌سال وجود دارد که آنها را در معرض خطر قرار می‌دهد. 

خشونت گروهی، خشونت خیابانی، نژادپرستی نیز نوعی خشونت است. و سپس خشونتی که به‌طور نهادی اعمال می‌شود، که در تنظیمات بزهکاری جوانان مشاهده می‌کنیم. اما یکی از مسائلی که اکنون درباره‌اش صحبت می‌کنیم و نسبتاً جدید است، خشونت جمعی است. خشونت جمعی شبیه چیزی است که شما در ایران با قیام تجربه کرده‌اید. و این جایی است که تعداد زیادی از مردم با یک حادثه درگیر می‌شوند. بنابراین این‌ها از دیدگاه من اشکال عمده خشونتی هستند که جوانان با آن‌ها مواجه می‌شوند.

کودکان از هر محیط خشونت‌آمیزی که می‌آیند، ریشه آن از خانواده آغاز می‌شود. و اینجاست که جوانان درباره‌ی خشونت می‌آموزند و الگوهایی که بین والدین آنها یا بین خواهران و برادران و والدین یا والدین و خانواده‌های گسترده‌شان می‌بینند را دوباره اجرا می‌کنند. بنابراین آن‌ها این نوع تعاملات تهاجمی یا خشونت‌آمیز را یاد می‌گیرند و این همان چیزی است که آن‌ها یاد گرفته‌اند که این‌گونه زندگی کنند، این‌گونه زندگی را می‌فهمند. بنابراین اگر آن را الگوی تعامل بنامید، این الگو را آنها به مدرسه، به جامعه، به خیابان‌ها می‌برند و اگر هیچ‌گونه مداخله‌ای صورت نگیرد، این الگو تقویت و ادامه پیدا می‌کند. زیرا آنچه اتفاق می‌افتد این است که آن‌ها چرخه‌ی خشونت را ادامه می‌دهند و بیشتر در آن چرخه‌ی خشونت قرار می‌گیرند و بزرگ می‌شوند و آن چرخه‌ی خشونت را می‌فهمند و در روابط شان آن را بازسازی می‌کنند.

وقتی درباره‌ی این صحبت می‌کنیم که چه اتفاقی برای جوانان می‌افتد وقتی که نوعی از تروما، نوعی از تجاوز یا خشونت به آن‌ها وارد می‌شود یا آن را می‌بینند، تأثیر این اتفاق این است که جوانان دیگر به مردم، به ویژه به بزرگسالان، اعتماد نمی‌کنند و حس کنجکاوی خود را از دست می‌دهند، زیرا می‌ترسند و از ترس از مورد سوءاستفاده دوباره قرار گرفتن، از کاوش درون خود یا دنیای کوچک‌ترشان می‌هراسند و به جایی می‌رسند که به خودشان هم اعتماد نمی‌کنند؛ به حواس خود اعتماد نمی‌کنند و قدرت و توانایی شناخت و درک واقعیت را از دست می‌دهند، زیرا واقعیت برای آن‌ها بسیار تحریف‌شده است. بنابراین جهان برای آن‌ها مکانی خطرناک است و جایی است که شما هیچ کنترلی بر آن ندارید. خشونت غیرقابل پیش‌بینی است و می‌تواند به سمت شما هدایت شود. 

تجاوز و خشونت، زبان انتقال تجارب در نوجوانان

دو روش و یا دو زبان وجود دارد که ما می‌بینیم جوانان و نوجوانان احساسات خود را در مورد تجربه‌های کودکی‌شان بیان می‌کنند: تجاوز و خشونت. ما این را در کودکان بسیار کوچک می‌بینیم، اما به ویژه این را در جوانان در سنین نوجوانی می‌بینیم، یا آن‌ها خشونت را درونی می‌کنند و افکار و احساساتشان در مورد خشونت درونی می‌شود.

قبلاً اینگونه بود که بیشتر دختران بودند که این احساسات و افکار را درونی می‌کردند اما اکنون اینطور نیست. دختران به اندازه پسران این احساسات را به بیرون ابراز می‌کنند یا درون خود نگه می‌دارند. ما شاهد هستیم که پسران بیشتری، حدوداً ۱۲، ۱۳ تا ۱۸ ساله، به شدت درون‌گرا شده‌اند. آنها احساسات شدیداً تروماتیک را در خود نگه می‌دارند. این به ویژه به دلیل شیوع ویروس کووید بسیار مهم شد زیرا آن‌ها فرصتی برای اجتماعی شدن نداشتند. آن‌ها فرصتی برای ترک خانه، رفتن به مدرسه، به محیط‌های تفریحی-ورزشی، به کلیسا و … نداشتند. بنابراین آن‌ها در یک محیط سرکوب‌گر قرار داشتند که در آن نمی‌توانستند احساسات خود را ابراز کنند، بنابراین این احساسات را درونی می‌کردند.

ما بسیار می‌بینیم که جوانانی که بسیار افسرده هستند، بسیار مضطرب هستند، احساس ناامیدی و بی‌کفایتی دارند و اغلب به اعتیاد روی می‌آورند. بنابراین ما شاهد افزایش تعداد و افزایش درصد جوانانی هستیم که افسرده، مضطرب و دارای پتانسیل خودکشی‌ هستند. بنابراین در تمامی محیط‌ها، ما این جوانان را می‌بینیم، اما در محیط‌های عدالت و دادرسی، باید در مورد جوانانی که افسرده هستند که می‌توانند دست به خودکشی‌ بزنند، هوشیار باشیم. ما در کانادا می‌بینیم که جوانان در زندان‌ها و مؤسسات ما، خودکشی می‌کنند.

روش‌های مدیریت و مقابله با تروما در میان جوانان درگیر با قانون

پس چگونه به نوجوانان نزدیک می‌شوم؟ به چه چیزی نگاه می‌کنم اگر بخواهم آنها را ارزیابی کنم؟ من به سه چیز فکر می‌کنم. این سه چیز همیشه در جوانانی که تجربه‌ی تروما داشته‌اند آشکار و غالب است.

اولین آن‌ها ایمنی است. آیا آن‌ها حس ایمنی دارند؟ آیا می‌توانیم به آن‌ها امنیت بدهیم؟ آیا آن‌ها در یک محیط امن هستند؟ این ممکن است به معنای ارزیابی نیازهای خطر باشد تا ببینیم آن‌ها در کجای محیط خود قرار دارند، از نظر حس ایمنی خودشان.

اول: احساس امنیت و ایمنی

اولین کاری که با جوانان انجام می‌دهیم این است که اطمینان حاصل کنیم که آن‌ها احساس امنیت می‌کنند، قبل از اینکه حتی بتوانید به هر شکل دیگری از اقدام یا مداخله نزدیک شوید. جالب است که وقتی درباره‌ی کودکان در سیستم عدالت و ایمنی صحبت می‌کنیم، آن‌ها به شما صریح خواهند گفت که فردی که بیشترین اعتماد را به او دارند، وکیل‌شان است. این برای ما بسیار مهم است، زیرا وکیلی که خود را به‌طور ۲۴ ساعته و ۷ روزه در دسترس قرار می‌دهد، واقعاً کسی است که آن‌ها احساس می‌کنند می‌توانند با او هم‌جهت شوند و به او اعتماد کنند.

رساله دکترای من درباره‌ی ایمن نگه‌داشتن کودکان در بازداشت بود. اکنون ۱۵ سال از زمانی که دکترای خود را دریافت کردم گذشته است. کاری که انجام دادم این بود که به سراسر کانادا رفتم، به بسیاری، ۱۱ محیط مختلف بازداشتی؛ کودکانی که در بازداشت بودند، نه در بازداشت باز، نه در تعلیق، بلکه در بازداشت. با جوانان در سراسر کشور در این محیط‌ها صحبت کردم: چه چیزی شما را در اینجا ایمن نگه می‌دارد؟ یا آیا در اینجا احساس ایمنی می‌کنید؟

کودکان واقعاً خوشحال بودند که با من صحبت می‌کردند، بیشتر به این دلیل که چیزی بود که آن‌ها آشکارا با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. وقتی یک جوان خانه‌ و خانواده‌ی خود را ترک می‌کند، چیزی که آن‌ها بهتر از هر چیز دیگری می‌دانند، این است که آنها دیگر احساس امنیت نمی‌کنند. ممکن است آن‌ها به‌سادگی همان چیزی را که در خانواده‌ی خود دیده‌اند بازسازی کنند و به همان روش عمل کنند. در نتیجه، آن‌ها عواقب آن را خواهند دید.

پس چیزی که جوانان به من گفتند و چیزی که من از صحبت با کارکنان و جوانان در یک دوره پنج-شش ساله یاد گرفتم، این بود که چیزی که کودکان را در بازداشت، ایمن نگه می‌دارد، روابط است؛ روابط با کارکنان.

این مؤسسات که کودکان معارض قانون را نگه‌داری می‌کنند به دلیل سر و کار داشتن با نوجوانانی که قبل از ورود به این موسسه در فعالیت‌های خشونت‌آمیز شرکت داشته‌اند، نمی‌توانند ارتباط موثری با این کودکان برقرار کنند به طوری که این نوجوانان در خیابان بیشتر احساس امنیت می‌کنند تا در این موسسات. از این رو خیلی مهم است که کارکنان این موسسات بتوانند با آن‌ها هماهنگ شوند، در این حالت است که آن‌ها شروع به احساس امنیت می‌کنند. این فقط می‌تواند در یک محیط بازپروری باشد؛ جایی که کارکنان جوانان را درک می‌کنند و می‌دانند که آن‌ها از نظر رشدی در چه مرحله‌ای هستند. آن‌ها بزرگسالان کوچک نیستند؛ آن‌ها انسان‌های کوچک نیستند. آن‌ها جوان هستند؛ آن‌ها نوجوان هستند.

نوجوانان رویکرد متفاوتی دارند. آن‌ها در یک مرحله‌ی رشدی متفاوت در زندگی خود هستند و چیزهای خاصی وجود دارد که باید در نظر بگیریم. این جایی است که آن‌ها حس هویت خود را کسب می‌کنند. این جایی است که آن‌ها سعی می‌کنند جهان را به گونه‌ای که برایشان منطقی باشد، درک کنند. این جایی است که آن‌ها در مورد ریسک و مدیریت ریسک و علت و معلول یاد می‌گیرند. و این جایی است که آن‌ها شروع به یادگیری و درک درست از نادرست می‌کنند.

بنابراین اگر آن‌ها کارکنانی در اطراف خود داشتند که به روشی بازپرورانه و درمانی با آن‌ها صحبت می‌کردند، به‌طور معمول در آن محیط احساس امنیت می‌کردند. وقتی کارکنان با آن‌ها کار نمی‌کردند، در کنار آن‌ها نبودند، به نوعی از آن‌ها حمایت نمی‌کردند، آن‌ها احساس امنیت نمی‌کردند.

در آن محیط‌ها، آن‌ها در محیط‌های اصلاحی قرار داشتند، محیط‌هایی که تنبیهی‌تر بودند، بیشتر شبیه محیط‌های بزرگسالان بودند تا محیط‌های بزهکاران جوان. و رویکردهای کارکنان بسیار تنبیهی و به شدت دور از جوانان بود. به دلیل این فاصله از جوانان، خشونت دائماً متوجه آسیب‌پذیرترین جوانان بود، که البته همان‌هایی هستند که ما نگرانشان هستیم. بنابراین ایمنی واقعاً، واقعاً، واقعاً یک بخش حیاتی است وقتی به جوانانی که در بازداشت هستند فکر می‌کنید.

دوم: ارتباطات

دومین چیزی که درباره کودکان معارض قانون که در مرکز اصلاح و تربیت نگه‌داری می‌شوند مساله  ارتباطات است، ارتباطات آن‌ها با خانواده، با جامعه، با دوستان، با پدربزرگ و مادربزرگ. ارتباط چیزی است که آن‌ها را نگه می‌دارد، که البته نوع دیگر از ایمنی است. ارتباط با جهان یک بخش واقعی و حیاتی است، به ویژه اگر شما جوان هستید و در خانه نیستید. شما در یک مکان بسیار ناامن زندانی شده‌اید.

به عنوان مثال، وقتی من به دیدن جوانان می‌روم، در واقع به جایی می‌رفتم که آن را انزوای ایمن می‌نامیم جایی که بچه‌ها آن را سوراخ می‌نامند. من همیشه به دیدن آن بچه‌هایی می‌رفتم که در انزوای ایمن قرار داده شده بودند، زیرا به دلیل رفتارشان حتی از محیط زندان خارج شده بودند و به یک محیط امن‌تر منتقل شده بودند.

من همیشه به دیدن آن بچه‌ها می‌رفتم، زیرا می‌دانستم که آن‌ها واقعاً بیشتر از دیگر بچه‌ها در معرض خطر هستند. و کاری که من با آن‌ها انجام می‌دادم این بود که کاغذ و مداد می‌آوردم. آن‌ها اجازه داشتن این چیزها را ندارند، به ویژه در انزوای ایمن. و من یک تکه کاغذ در مقابل آن‌ها می‌گذاشتم و از آن‌ها می‌خواستم که درباره‌ی زندگی‌شان به من بگویند: کجا بوده‌اند، کجا بزرگ شده‌اند، کجا زندگی کرده‌اند، همه‌ی این‌ها.

آن‌ها آنقدر جابجا شده بودند که نمی‌توانستند مانند شما یا من از ابتدا شروع کنند و به جلو بروند؛ آن‌ها باید از حالا شروع می‌کردند و به عقب برمی‌گشتند، و سپس به عقب، و سپس به عقب. جالب است که آن‌ها اغلب آن مکان‌ها را فراموش می‌کردند، مانند خانه‌های پذیرایی یا خانه‌های گروهی یا پناهگاه‌ها.

آن‌ها اغلب آن مکان‌ها را فراموش می‌کردند، اما همیشه در این خط زمانی وقتی به خانه فکر می کردند به زمانی که با خانواده‌شان بودند، فکر می‌کردند حتی اگر خانواده‌شان سوءاستفاده‌گر بودند، مهم نبود.

آن‌ها یک حس اتصال به خانواده‌ی خود احساس می‌کنند زیرا این خانواده‌ی آن‌هاست. این هویت آن‌هاست. این کسی است که آن‌ها هستند. بنابراین ما واقعاً این ارتباطات را با جوانان، به ویژه با خانواده‌هایشان، تقویت می‌کنیم، حتی اگر ما با خانواده و جوان کار کنیم. این واقعاً مهم است.

ما به وضوح یک ارزیابی خانوادگی انجام می‌دهیم. این یک بخش واقعاً حیاتی است. آیا خانواده، مثلاً ظرفیت این را دارد که حتی از کودکی که این سطح از رفتارهای اخلالگر یا نوع رفتارهای نافرمانانه مخالف یا مشکل در تنظیم حالات خود را دارد، مراقبت کند؟ آیا والدین واقعاً قادر به مدیریت هستند؟ آیا آن‌ها می‌توانند این جوانان را به خانه بیاورند؟

سوم: تسلط بر خود

درباره‌ی ایمنی و ارتباط و پیوستگی صحبت کردم، اکنون می‌خواهم درباره‌ی تسلط بر خود صحبت کنم.

این کودکان، همانطور که قبلاً گفتم، احساس ناامیدی و ناتوانی می‌کنند و حس هویت و حس واقعیت خود را از دست داده‌اند. آن‌ها مانند کسانی هستند که در باد معلق هستند، اگر بخواهید این‌گونه بگویید، یا در اقیانوس معلق هستند. آن‌ها هیچ ثباتی ندارند اگر حس خود یا هویت نداشته باشند. بنابراین ما با این جوانان کارهای مختلفی انجام می‌دهیم تا به آن‌ها حس تسلط بر خود بدهیم.

این معمولاً با توسعه مهارت‌ها آغاز می‌شود. به عنوان مثال، به آن‌ها مهارت‌های زندگی می‌دهیم و باعث می‌شویم که در آن موفق شوند. آموزش درباره‌ی روابط را به آن‌ها ارائه می‌دهیم و باعث می‌شویم که در آن موفق شوند.

وقتی آن‌ها شروع به احساس موفقیت می‌کنند، شروع به داشتن حس متفاوتی از خود می‌کنند. سپس ما رشد را می‌بینیم و کودکانی را می‌بینیم که احساس ناامیدی نمی‌کنند، احساس ناتوانی نمی‌کنند.

این‌ها همان کودکانی هستند که شما برای آن‌ها دفاع می‌کنید. دفاع واقعاً برای این جوانان مهم است زیرا آن‌ها به جلو حرکت می‌کنند و به شیوه‌ای واقعاً مثبت رشد می‌کنند.

با این کار آموزش همراه است، زیرا واقعاً مهم است که جوانان شاغل باشند و به‌طور کامل در جامعه کار کنند. آن‌ها به آموزش نیاز دارند. بنابراین ما معمولاً یک ارزیابی آموزشی انجام می‌دهیم تا ببینیم محدودیت‌های آن‌ها کجاست و ببینیم که چگونه برنامه‌هایی برای برآورده کردن نیازهای آن‌ها در جایی که هستند، ایجاد کنیم.

ما همچنین به دنبال چالش‌های رشدی هستیم، زیرا اگر یک جوان از نظر رشدی عقب باشد، مطمئناً آن فرد در یک مؤسسه مانند یک مؤسسه بزهکاران جوان هدف قرار خواهد گرفت.

یا اتفاقی که برای کودکانی که تا حدی ناتوانی یا چالش‌های رشدی دارند می‌افتد، این است که آن‌ها می‌خواهند درست مانند دیگران باشند. بنابراین، آن‌ها این نوع شنل را می‌پوشند، مانند یک شنل اعتماد به نفس، بیایید آن را این‌گونه بنامیم، جایی که آن‌ها تظاهر می‌کنند که عادی هستند. آن‌ها تظاهر می‌کنند که خوب هستند، در حالی که در واقع این‌گونه نیستند، که این آن‌ها را بیشتر در معرض خطر قرار می‌دهد.

بنابراین، در محیط‌های نهادی، این کودکان با چالش‌های رشدی، بسیار، بسیار در معرض خطر هستند.

پس چه کاری انجام می‌دهید؟ وقتی با کودکان کار می‌کنید، آن‌ها را ارزیابی کرده‌اید، متوجه شده‌اید که آن‌ها یا چالش‌ها یا محدودیت‌هایی دارند یا سابقه تروما و خشونت دارند و به‌طور خاصی رفتار می‌کنند که به‌طور کلی، کارکنان، هم‌سالان و جامعه نمی‌توانند با آن کنار بیایند و به شدت نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند.

ما کاری که انجام می‌دهیم این است که برنامه‌های مراقبتی ایجاد می‌کنیم. این برنامه‌های مراقبتی معمولاً می‌تواند در مؤسسه آغاز شود. این معمولاً چیزی است که ما می‌بینیم: برنامه‌های مراقبتی در مؤسسه آغاز می‌شود. اغلب، در واقع تقریباً همیشه یک افسر تعلیق وجود دارد که به جوان متصل است.

کار آن‌ها این است که اطلاعات را جمع‌آوری کنند و به نوعی ارزیابی‌هایی انجام دهند که جوان در چه وضعیتی قرار دارد، محیط اکولوژیکی آن‌ها چگونه به نظر می‌رسد. بنابراین، ممکن است جوان با این نوع ارزیابی توسط افسر تعلیق وارد محیط بازداشتی شود یا نشود.

اما احساس من این است، و ما اکنون بیشتر این کار را انجام می‌دهیم، این است که به محض اینکه یک جوان از در یک زندان یا مرکز بازداشت یا یک مؤسسه‌ی بازداشتی عبور می‌کند، برنامه‌ی تخلیه شروع می‌شود.

زمانی که ارزیابی انجام شد، گاهی اوقات، در واقع اغلب، ارزیابی‌هایی برای جوانان انجام می‌شود در حالی که آن‌ها وارد یک مؤسسه می‌شوند. آن‌ها به آنچه که افسر تعلیق می‌گوید نیز متکی هستند، یا ممکن است به آنچه خانواده می‌گوید متکی باشند.

در سیستم، در مؤسسه، به یک مدیر پرونده اختصاص داده می‌شوند. وظیفه‌ی آن‌ها این است که با افسر تعلیق، خانواده، کارکنان داخل مؤسسه، هر کادر پزشکی، و هر روانپزشک مشاور همکاری کنند تا یک برنامه برای این جوان تهیه کنند.

بخش مهم این است که این جوان در مرکز آن برنامه قرار دارد. برنامه جدا از او ساخته نشده است. این برنامه با مشارکت آن‌ها ساخته شده تا مشارکت و مالکیت بیشتری از آن برنامه داشته باشند، زیرا آن‌ها در برنامه شرکت می‌کنند.

در اشکال مختلف پژوهش‌هایی که انجام داده‌ام، جایی که به کودکان زندانی نگاه کرده‌ام و آنچه که اتفاق می‌افتد وقتی آن‌ها زندان را ترک می‌کنند و واقعاً به چه چیزی نیاز دارند، آموخته‌ام که آن‌ها نیاز دارند افراد در زندگی‌شان با آن‌ها همکاری کنند. این معمولاً از طریق یک برنامه‌ی مراقبتی انجام می‌شود. باید نوعی همکاری محکم وجود داشته باشد.

خدمات و برنامه‌های موجود برای حمایت از جوانان آسیب‌دیده

اگر به آن نوجوان فکر کنید که به یک مرکز اصلاح و تربیت وارد می‌شود، قبلاً در مؤسسه نبوده، معمولاً به‌شدت ترسیده و موسسه شروع به برنامه‌ریزی برای آن نوجوان می‌کند. نوجوان فارغ از خانواده، دوستان، مدرسه و … حالا افسرانی بالای سر خود دارند که برای آنها کار می‌کنند، وکیلی که در دادگاه از او دفاع می‌کند، قاضی‌ای که به پرونده رسیدگی می‌کند، همه این افراد در زندگی این کودک نقش دارند.  اگر همه به‌طور جداگانه یا در تضاد با یکدیگر کار کنند، هیچ برنامه‌ای نمی‌تواند ایجاد شود و هیچ برنامه‌ای نمی‌تواند به شکلی واقعاً سالم یا واقعاً خوب به نتیجه برسد. بنابراین مهم است که ما تأکید کنیم که مدیر پرونده همه این افراد را گرد هم آورد تا با آن جوان صحبت کند. این معمولاً نحوه توسعه یک برنامه مراقبتی است. و سپس هنگام تخلیه، مردم بسیار واضح می‌دانند که آن جوان وقتی که مؤسسه را ترک می‌کند به چه چیزی نیاز دارد. بنابراین معمولاً ارجاعات یا منابع، اگر ممکن باشد، قبل از اینکه آن‌ها واقعاً مؤسسه را ترک کنند، در نظر گرفته می‌شوند.

در چارچوب مرکز اصلاح و تربیت، ممکن است منابع بازپرورانه در موسسه کودکان معارض قانون وجود داشته باشد. مطمئناً مدرسه وجود دارد و آن‌ها باید در مدرسه شرکت کنند. بسیاری از کودکان تحصیلات دبیرستانی خود را زمانی که زندانی هستند به پایان می‌رسانند و بسیار خوب عمل می‌کنند زیرا این یک محیط است که در آن حمایت یک به یک وجود دارد و به نیازهای خاص آن جوان توجه می‌شود.

بنابراین در برخی محیط‌ها، تمام این منابعی که من درباره‌شان صحبت کرده‌ام وجود دارد. فرصتی برای خدمات بهداشت روانی وجود دارد تا به تروماهایی که آن‌ها در معرض آن‌ها بوده‌اند، پرداخته شود، تا به آنچه قرار است هنگام بازگشت به خانه اتفاق بیفتد، پرداخته شود. اگر به خانه بازگردند، به مسائلی مانند مهارت‌های زندگی برای زمانی که از بازداشت آزاد می‌شوند، پرداخته شود، به‌گونه‌ای که آن‌ها راهی برای بقا در دنیای بیرون داشته باشند.

به مسئله مسکن پرداخته شود. مسکن یک مسئله بزرگ است. وقتی که آن جوان مؤسسه را ترک می‌کند، اگر در خانه نباشد، کجا خواهد رفت؟ همه این جنبه‌های مختلف در زندگی آن جوان باید قبل از ترک آن‌ها مورد توجه قرار گیرد.

بنابراین همانطور که نوجوان در حال گذراندن فرآیند دادگاه است باید یک کارمند بهداشت روان در دادگاه وجود داشته باشد که بتواند با اجازه وکیل به نوجوان کمک کند و او را راهنمایی کند. اگر مشکلات جدی بهداشت روانی یا مسائلی مثل اعتیاد، وجود داشته باشد، ممکن است لازم باشد نوجوان در یک واحد مسکونی نگه‌داری شود در این حالت هم نباید از مدرسه و تحصیل باز بماند. نوجوان ممکن است به مداوای سرپایی نیاز داشته باشد یا مراقبت خانواده، در هر حالت خانواده باید بداند که همیشه باید در کنار نوجوان خود باشد.

اکنون در سراسر کانادا افرادی که با نوجوانان کار می‌کنند باید آموزش تروما و کار با افرادی با سابقه تروما را دیده باشند. در دادگاهها مرکز پشتیبانی برای ارزیابی و برنامه‌ریزی پرونده داریم که انواع مداخلات بالینی و درمانی را ارائه می‌کند. یک پروژه به نام SNAP به این مفهوم که اکنون زمان برنامه‌ریزی است. این پروژه برای آموزش نوجوانان برای مدیریت احساساتشان است، زیرا معمولاً این جایی است که آن‌ها بیشترین مشکل را دارند: مدیریت احساسات. یک نوجوان تازه در حال یادگیری نحوه مدیریت احساسات خود است و معمولا در قالب خشم، به سرعت فوران می‌کنند.

این آموزش به جوانان یاد می‌دهد که چگونه خشم و حتی احساسات خود را مدیریت کنند. همواره این سوال از آنها پرسیده می‌شود که در دنیای بیرون چگونه خشم و احساسات خود را مدیریت می‌کنید؟ چگونه خشم در رابطه با والدین و دوستان را مدیریت می‌کنید؟

دولت‌ها اکنون متوجه شده‌اند که این کودکان چقدر پرخطر هستند و مشکلاتشان و شرایط آنها چقدر پیچیده است. ما دیگر فقط به مشکل نگاه نمی‌کنیم. ما خدمات فردی‌سازی شده ارائه می‌دهیم، و مدت زمان خدمات، به دلیل اینکه برای آن هر کودکی، نیازها متفاوت است. نوجوان ممکن است از مرکز اصلاح و تربیت بیرون بیاید و دوباره دچار مشکل شود و بازگردد. از این رو سیاست این است که منابع را در اختیار نوجوانان بگذارند که آنها دوباره به مرکز باز نگردند نه اینکه نوجوان خود دنبال منابع بگردد.

یک برنامه دسترسی به بهداشت روانی برای نوجوانان وجود دارد. زیرا آن‌ها در شرایطی نیستند که به بیمارستان یا به کلینیک بروند بلکه خدماتی که نیاز دارند باید در همان محیط در اختیارشان قرار گیرد. حتی گاهی این خدمات در خیابان‌ها به نوجوانان ارائه می‌شود. خلاصه اینکه برنامه‌ها فردی‌سازی می‌شود تا متناسب با شرایط و نیازهای هر نوجوان، به او خدمات ارائه شود.

پروژه‌ای که من در سراسر کانادا رهبری می‌کنم، بر نوجوانان بومی یا جوانان سیاه‌پوست معارض قانون متمرکز است. نسبت بیشتری از جوانان بومی یا سیاه‌پوست در سیستم دادگاه‌ها و به‌طور کلی در سیستم عدالت وجود دارد. ما در سراسر کانادا هستیم و سایت‌های مختلفی را شناسایی کرده‌ایم: شش سایت مختلف در سراسر کانادا. تیم‌هایی را در هر یک از این سایت‌ها مستقر کرده‌ایم که به‌طور حداقلی از آن‌ها حمایت می‌کنیم. آن‌ها در حال توسعه برنامه‌ها هستند. جوانان و ارائه‌دهندگان خدمات در آن منطقه در حال توسعه برنامه‌ها هستند.

یکی از اهداف این برنامه‌ها، دور نگه‌داشتن کودکان از دادگاه است. اما هدف دوم این است که وقتی آن‌ها در دادگاه حضور دارند، چگونه سریعاً آن‌ها را خارج کنیم و چگونه اطمینان حاصل کنیم که آن‌ها در سیستم بزرگسالان قرار نمی‌گیرند؟

زیرا این فاجعه است که کودکان همسان بزرگسالان در سیستم دادرسی قرار گیرند. در کانادا، قانون عدالت کیفری نوجوانان به گونه‌ای است که ما دیگر نوجوانان را برای جرائم جزئی زندانی نمی‌کنیم.

ما ارزیابی‌های ورودی استاندارد شده‌ای داریم که واقعاً بر تروما تمرکز دارند، زیرا می‌دانیم که، خوب، قبلاً گفتم، ۸۰ درصد از تمام کودکانی که در سیستم زندانی هستند از خانواده‌هایی می‌آیند که در آن‌ها خشونت وجود داشته است. بنابراین قبل از اینکه تمام کنم، فقط می‌خواهم تأکید کنم که سه چیزی که برای وکلا، مددکاران اجتماعی، روانشناسان و قضات مهم است در نظر بگیرند، این سه مورد است:

۱. ایمنی: آیا کودک ایمن است؟ چگونه آن کودک را ایمن می‌کنید؟

۲. ارتباط: آیا آن‌ها با افرادی که برایشان مهم هستند، نه فقط وکیلشان، بلکه افراد دیگری مانند خانواده، به‌عنوان مثال، ارتباط دارند؟ چگونه خانواده را دوباره منسجم می‌کنید؟

۳. تسلط بر خود: چگونه به آن‌ها مهارت‌هایی می‌آموزید به‌گونه‌ای که آن‌ها این مهارت‌ها را بپذیرند، از آن‌ها یاد بگیرند، و به‌عنوان یک نوجوان رو به جلو حرکت کنند، به‌عنوان مثال، به سمت اشتغال، روابط، یا آموزش بروند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا