مرکز عدالت برای کودکان: رسانهها و روزنامهنگاران پیش از انتشار هر مطلبی در مورد کودکان و نوجوانان باید ارزیابی دقیقی از تاثیری که محتوای تولیدی آنها بر کودکان برجای میگذارد داشته باشند و منافع کودک را لحاظ کنند، این مهم مستلزم رعایت اصول حرفهای است که یونیسف تدوین کرده است.
یونیسف به رسانهها توصیه کرده هنگام گزارشدهی در مورد کودکان این اصول را رعایت کنند:
۱- از برچسب زدن به کودکان خودداری کنند. برچسب زدن میتواند کودک را در معرض نتایج زیانبار قرار دهد، آسیبهای جسمی، روانی زیادی به کودک وارد کند و او را در معرض سوءاستفاده، تبعیض و یا طرد شدن از اجتماع قرار دهد.
۲- همیشه باید رویکردی دقیق برای داستانی که از کودکان روایت میشود، داشت.
۳- نام و هویت کودک باید پنهان بماند خصوصا وقتی داستان سوءاستفاده جنسی، ابتلا به اچآیوی و ایدز، ابتلا به سوءمصرف مواد مخدر، کودک محکوم شده در دادگاه، روایت میشود. شواهد یک داستان نباید امکان تشخیص هویت کودک را برای هیچ مخاطبی ممکن سازد.
۴- محتوای تولیدی نباید کودکی را در معرض خطر یا آسیب قرار دهد.
۵- حتی در مواردی که گزارش مثبت است هویت کودک تنها در شرایطی میتواند منتشر شود که نفعی برای کودک داشته باشد و کودک و والدین رضایت کامل خود را اعلام کرده باشند. مثل زمانی که کودک از حق آزادی بیان خود استفاده میکند و میخواهد صدایش از طریق رسانهها شنیده شود.
۶- اگر نسبت به آسیبزا بودن یک گزارش تردید وجود دارد، هرگز نباید بر یک کودک تمرکز کرد، محور گزارش باید بر وضعیت کودکان به طور کلی باشد تا کودکی در معرض آسیب قرار نگیرد، مهم نیست داستان چقدر ارزش خبری دارد، مهم این است که منافع کودکان تضمین شود.
نقض اصول گزارشنویسی در حوزه کودکان مدون شده توسط یونیسف، رسانهها را از چارچوب حرفهای خارج و محتوای تولیدی آنها، میتواند نمونه یک محتوای مضر باشد. برای درک مساله به این گزارش روزنامه خراسان که با عنوان «دختر ۱۷ ساله چگونه در پاتوق شیطانی گرفتار شد؟» که روز اول مرداد ۱۴۰۳ منتشر و «اعتماد آنلاین» آن را عینا بازنشر داده، دقت کنید.
این گزارش، داستان کودکی را روایت میکند که در یک خانواده مبتلا به سوءمصرف مواد مخدر رشد کرده و قربانی مواد مخدر شده و پلیس او را در حالی که در خیابان پرسه میزده، دستگیر و او را به مرکز ترک اعتیاد اجباری اعزام میکند.
در گزارش روزنامه خراسان با توضیح اینکه «دختر ۱۷ ساله معتاد که با سرو وضعی نامناسب در یکی از پارکهای مشهد پرسه میزد، پس از انتقال به مرکز انتظامی، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی توضیح داد» داستان او را اینگونه روایت کرده:
«پدر و مادرم به مواد مخدر اعتیاد شدیدی دارند به همین خاطر هم از عهده مخارج زندگی ما برنمیآمدند و خواهر بزرگترم را تحویل بهزیستی دادند. من هم در حالی تا مقطع راهنمایی درس خواندم که هیچ گاه طعم مهر و محبت پدر و مادرم را نچشیدم. پدرم قبلا کارگر ساختمانی بود اما از ۱۰ سال قبل به خاطر اعتیاد شدیدی که دارد، دیگر سرکار نمیرود و بیکار است. در این شرایط مادرم از طریق یک شرکت خدماتی در خانههای مردم کار میکرد تا هزینههای زندگی را تامین کند ولی او نیز از ۳ سال قبل به خاطر سرقت از منازل مردم از محل کارش اخراج شد و دیگر سرکار نرفت. خواهرم در آن زمان ترک تحصیل کرده بود و برخی شبها دیر به خانه میآمد. یک روز وقتی به خانه برمیگشتم او را با پسری جوان در حال گفتگو دیدم و از خواهرم درباره آن جوان موتورسوار پرسیدم؛ او گفت: با آن جوان که اکبر نام دارد در پارک آشنا شدم و از او برای پدر و مادرمان مواد میخرم! ولی من نمیدانستم که خواهر ۱۶ سالهام خودش نیز به مصرف موادمخدر آلوده شده است. خلاصه در حالی که پدر و مادرم هیچ توجهی به ما نداشتند، خواهرم به طور ناگهانی گم شد و دیگر شبها هم به خانه نمیآمد. وقتی از پدرم درباره خواهرم پرسیدم او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: تو هم زیاد حرف بزنی ،از خانه بیرون میکنم! ولی یک سال بعد از این ماجرا روزی مادرم به من گفت: به خاطر این که هزینههای زندگی را نمیتوانستیم تامین کنیم خواهرت را به بهزیستی سبزوار سپردیم. بالاخره روزها به همین ترتیب سپری میشد و من هم در ۱۵ سالگی دیگر به مدرسه نرفتم چرا که پدرم هزینه ثبتنام در دبیرستان را نداد و دیگر من هم خانهنشین شدم. در همین حال یک روز هنگامی که برای خرید به خواربار فروشی محله رفته بودم، ناگهان جوان موتورسواری مقابلم توقف کرد و از من درباره خواهرم پرسید. وقتی دقت کردم فهمیدم او همان «اکبر» دوست خواهرم است. او مرا به صرف ناهار دعوت کرد و من هم بدون تفکر ترک موتورسیکلت نشستم و اینگونه با فریبی احمقانه مسیر زندگیام تغییر کرد. آن روز «اکبر» پیشنهاد داد برایش مواد بفروشم و پولدار شوم! ابتدا ترسیدم ولی روز بعد به محل قرار رفتم و بستههای مواد مخدر را به افرادی میفروختم که «اکبر» مشخصات مرا به آنها میداد. تا چشم باز کردم ۲ سال گذشت و من با پولهایی که از این طریق به دست میآوردم همه چیز میخریدم و خوش میگذراندم تا این که ۶ ماه قبل از خانه فرار کردم و به پاتوق مجردی اکبر رفتم. آن جا چند دختر فراری دیگر هم بودند که برای اکبر مواد میفروختند. در همین لانه سیاه بود که من هم با تشویق یکی از آن دخترها به مصرف گل روی آوردم و خیلی زود معتاد شدم. حالا دیگر رفتارهای اکبر هم تغییر کرد و مدعی بود اگر مواد نفروشم حق استراحت در پاتوق را ندارم! و اینگونه مرا از آن لانه مجردی…
روزنامه خراسان در خاتمه این گزارش با تاکید بر اینکه این یک داستان واقعی است، از انتقال این دختر نوجوان به مرکز ترک اعتیاد اجباری توسط پلیس خراسان رضوی خبر داده است.
بدیهی است پرداختن به معضلات و آسیبهای اجتماعی، بدون توجه به دلایل ایجابی آن سازنده محسوب نمیشود. برابر ماده ۳ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب ۱۳۹۹ این دختر نوجوان کودکی در معرض خطر تعریف میشده و میشود. خطری که این کودک را از سالهای قبل تهدید میکرده، دختران دیگر نیز با آن روبرو هستند، برای پیشگیری از چنین آسیبهایی نسبت به این دختر و سایر کودکان، وزارت رفاه و تامین اجتماعی کدام برنامه را داشته، وزارت آموزش و پرورش و حتی موسسات خیریه و واضحتر آستان قدس رضوی با سرمایه بیشمار، کدام خدمت را به این دختر مشهدی پیشنهاد داده و چگونه او از کلاس مدرسه به پارکگردی و درگیر شدن با شدیدترین آسیبهای اجتماعی ( مواد مخدر) بازداشته شده است. در نبود برنامههای جامع کنترل آسیبهای اجتماعی و تلاش برای حفظ کودکان در کلاسهای درس و مدرسه شایسته است که منشا آسیب را در حکمرانی نامطلوب و ساختارهای معیوب جستجو کرد. بجای انگشت گرفتن بر روی کودک آسیب دیده که در این گزارش آمده، انگشتها باید به سمت ساختار ناکارآمد مددرسانی و ضعف تامین عدالت اجتماعی گرفته شود تا گزارش روزنامه سازنده و امکان قرار دادن این دختر و خانوادهاش در حمایت رفاهی و درمان آسیب آنها قرار دهد. ضمن اینکه به لحاظ شکلی نیز این گزارش پرایراد است. مهمترین سوالاتی که پس از خواندن این گزارش به ذهن متبادر میشود اینکه:
- این گزارش چه نفعی برای این کودک داشته است؟
- منافع این کودک چرا در این گزارش مغفول مانده و چرا عنصر «کودکی» در این گزارش گم شده است؟
- روزنامهنگار چگونه به خود اجازه داده به این کودک انگ «معتاد» بزند؟
و مهمتر اینکه چرا روزنامه خراسان به جای پرسش از دایره مددکاری اجتماعی کلانتری نواب صفوی مشهد در خصوص چرایی اعزام این کودک به مرکز ترک اعتیاد اجباری و انتشار پرونده شخصیت این کودک، گزارش پلیس را بدون رعایت اصول حرفهای منتشر کرده است؟
اساسا مصاحبه این کودک با مددکاری اجتماعی پلیس مشهد نباید رسانهای شود، مصاحبه با کودک زمانی قابل انتشار است که کودک و والدین کودک رضایت خود را اعلام کرده باشند؛ کودک بداند که مصاحبه او قرار است رسانهای شود؛ بتوان نفعی در رسانهای شدن مصاحبه برای کودک متصور بود و اطمینان داشت که رسانهای شدن داستان کودکان، آسیبی به آنها وارد نمیکند و آنها را در معرض خطر قرار نمیدهد.
روزنامه خراسان بدون رعایت این اصول هم به کودک برچسبزده، هم داستانی را روایت کرده که میتواند کودک را دچار ترومای ثانویه کند، و میتواند مضار متعددی برای این کودک به همراه داشته باشد. ضمن اینکه انتشار هرگونه مطلبی پیرامون پروندههای قضایی کودکان و نوجوانان ممنوع است. حال آنکه برخورد حرفهای حکم میکرد:
- روزنامه خراسان از انتشار این گزارش خودداری کند؛
- مددکار کلانتری نواب صفوی مشهد را برای چرایی انتشار پرونده شخصیت این کودک مورد پرسشگری قرار می داد؛
- پلیس خراسان رضوی را به دلیل اعزام این کودک به مرکز ترک اعتیاد اجباری به جای تحویل دادن به سازمان بهزیستی مشهد مورد سوال قرار دهد؛
- چرایی بیتفاوتی آموزش و پرورش خراسان رضوی در خصوص ترک تحصیل این کودک را پیگیری میکرد. چراکه هیچ کودکی نباید از تحصیل محروم بماند و این وظیفه آموزش و پرورش، است که کودکان بازمانده از تحصیل را به مدرسه بازگرداند.
کودکان نیازمند حمایت و حفاظتاند و رسانهها یکی از مهمترین نهادها در مسئولیتپذیر کردن ارگانهای مرتبط با کودکان از جمله پلیس، سازمان بهزیستی و وزارت آموزش و پرورش هستند.